جدول جو
جدول جو

معنی بید سوخته - جستجوی لغت در جدول جو

بید سوخته(دِ تَ / تِ)
زغال درخت بید که آنرا برای تصفیۀ شراب بکار برند:
زان می گلگون که بید سوخته پرورد
بوی گل و مشک بید خام برآمد.
خاقانی.
مجلس غم ساخته است و من چو بید سوخته
تا بمن راوق کند مژگان می پالای من.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
دهی از دهستان پساکوه بخش کلات شهرستان دره گز است و 107 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بُ تَ)
دهی از دهستان شاپور بخش مرکزی شهرستان کازرون. سکنه آن 137 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(بُ نَ تِ)
دهی از دهستان شهریاری بخش رامهرمز است که در شهرستان اهواز واقع شده است. دارای 200 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(مِ تَ / تِ)
نقرۀ سوخته را گویند همچو مس سوخته و آهن سوخته و مانند آن، کنایه از نقرۀ پاک و خالص و نرم. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(دِ تَ / تِ)
عودی که سوخته باشد، و ظاهراً آن را برای سپید کردن دندان بکار میبردند:
مشرق به عود سوخته دندان سپید کرد
چون بوی عطر عید برآمد ز مجمرش.
خاقانی.
خوش خوش به روی ساقیان دیدند خندان صبح را
گویی به عود سوخته شستند دندان صبح را.
خاقانی.
وز پی دندان سپیدی همرهان از تف ّ آه
دل چو عود سوخته دندان کنان آورده ام.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(فَرْ زَ)
چیزی که قسمتی از آن سوخته شده باشد. که جزئی از آن سوخته و جزئی سالم باشد. که از آتش آسیب دیده اما به کلی نسوخته و از بین نرفته است: پس مردی از آن ترسایان انجیلی نیم سوخته برگرفت و سوی قیصر رفت. (مجمل التواریخ)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
مرکّب از: بی + ساخته، بی آرایش و بی زینت.
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیم سوخته
تصویر نیم سوخته
آنچه کخ کاملا سوخته نباشد: (هیزم نیم سوخته)، قطعه ای از پارچه سوخته
فرهنگ لغت هوشیار